کد مطلب:129405 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:115

درنگ و نگرش
این مهم ترین روایت های تاریخی بود كه به ما گفت، چگونه مسلم روز را به شب برد.

طبق روایت الفتوح، مسلم زخم های بسیاری به تن داشت. این امر نشان آن است كه در جنگ های پیرامون قصر، خود او شركت جسته بود، و تنها نقش رهبری و فرماندهی را نداشت. این گذشته از آن كه نشان شجاعت مسلم است، دلیل بر بروز درگیری در پیرامون كاخ نیز هست، و انقلابیون در عمل با قصر درگیر شده بودند.

اما آنچه در این متون تأمل برانگیز است، بیان چگونگی پراكنده شدن آن مردان اندكی است كه در آخرین لحظه ها با مسلم بودند، در روایت الفتوح آمده است: «و آن ده تن از گردش پراكنده شدند، وقتی چنین دید بر اسب نشست و رفت...» در روایت مفید و طبری آمده است: «هنوز به خانه ها نرسیده بود كه تنها ده تن با او مانده بودند، سپس هنگامی كه از خانه ها دور شد، كسی كه او را راهنمایی كند با وی نبود و چون برگشت هیچ كس را ندید.»

این روش بیان واقعه به ذهن خواننده می اندازد كه فرق میان این گروه و آنهایی كه در همان وهله نخست و با سرعت از گرد مسلم پراكنده شدند، تنها در زمان پراكنده شدنشان بود و بس! بلكه این گروه اندك، از آنها كه با سرعت از او جدا شدند، بسیار بدتر بودند. زیرا اینان در پایان كار و در شرایطی كه بسیار بدآنهانیاز داشت از او جدا شدند. آنها همچنین پنهانی و دور از چشم مسلم از گرد وی پراكنده گشتند، زیرا تعبیر «پس متوجه شد و دید كه هیچ كس با او نمانده است» بدان اشعار دارد.


این موضوع برای انسان خردمند اندیشمند قابل پذیرش نیست، همان طور كه با طبیعت و واقعیت امور نیز سازگاری ندارد. زیرا حق داریم بپرسیم: چه چیزی این گروه اخیر را با مسلم نگه داشت؟ طمع؟ آیا اینان از فرماندهی كه همه یارانش پراكنده شده بودند و غریب و تنها مانده بود و نمی دانست به كجا برود و به كه پناه ببرد، چه طمعی داشتند؟ آیا آن عامل، ننگ دست كشیدن پس از بیعت بود، و نه شجاعت و ثبات قدم؟! آیا مفهوم چنین كاری تا این اندازه پست این نیست كه اینان به ارزش های اخلاقی پایبند بودند و از كارهای نكوهش آمیز دوری می جستند؟ آیا احتمال دارد كسانی كه با این خویشتنداری و خلق و خوی در شهر خودشان رئیسشان را كه در سرزمین آنها غریب و تنها بود، رها كنند و دور از چشم وی پراكنده شوند؟

یا آن كه عامل باقی ماندن آن گروه با مسلم، شجاعت، ایمان و پایداری بر بیعت بود؟ آیا آنان از مجاهدان برگزیده زیر پرچم مسلم و از قهرمانان كوفه بودند؟

حقیقت همین است! زیرا هیچ انسان با درایتی تردید ندارد كه فرمانده پرچم های چهارگانه یعنی مسلم بن عوسجه، ابوثمامه صائدی، عبدالله بن عزیز كندی و عباس بن جعده جلالی و امثال آنها، همانند عبدالله حازم بكری و دیگران، همان گروه اندكی بودند كه تا پایان كار با مسلم ماندند.زیرا از اخلاق كسانی چون مسلم بن عوسجه، صائدی و برادرانشان بعید است كه به ویژه در هنگام سختی از مسلم دست بردارند!

این مجاهدان برگزیده به ایمان، اخلاص، شجاعت و پایداری نامبردار بودند و توفیق شهادت در راه خدا را یافتند. مسلم بن عوسجه و ابوثمامه صائدی موفق شدند در كربلا در ركاب امام حسین (ع) به فیض شهادت برسند. عباس بن جعده جدلی، پس از زندانی شدن به دست ابن زیاد كشته شد. عبدالله یا عبیدالله بن عمرو بن عزیز كندی هم پس از زندان به دست ابن زیاد كشته شد. عبدالله بن حازم بكری، كه رمز «یا منصور امت» را ندا داد، در قیام توّابین شركت جست و به شهادت رسید و این نشان می دهد كه او پس از حوادث كوفه یا پنهان شد و یا به زندان افتاد. همین طور دیگر مجاهدان برگزیده ای كه در حركت انقلابیون زیر پرچم مسلم حضور داشتند.


بدون شك تاریخ تنها ظاهری از پراكنده شدن مردم از گرد مسلم یعنی به تعبیر امروز، تصویر بدون صدا را نقل می كند! زیرا تاریخ كه حوادث را پس از وقوع آنها مشاهده می كند نمی تواند به ما بگوید كه میان مسلم و آنهایی كه تا آخر كار با او همراه ماندند، چه سخنانی ردّ و بدل شد!

تاریخ قادر به ثبت سخنان درگوشی نیست و خواننده می تواند اطمینان داشته باشد كه مسلم (ع) با این شخصیت های برگزیده توافق كرد كه در هر فرصت مناسبی پراكنده شوند و به كاروان حسینی كه به عراق می آمد، بپیوندند و در ركاب آن حضرت بجنگند. بنابراین آنها بدون اجازه و فرمان مسلم از وی جدا نشدند! این چیزی است كه تصور و تحلیل درست بر اساس منطق واقع و طبیعت امور بدان حكم می كند.